.
                   





گزيده سخنان

همان گونه كه عشق با اشك سخن مي گويد.~ به همان گونه عشق بي معرفت و معرفت بي عشق هيچ ارزشي ندارد :انسان نقطه اي است ميان دو بي نهايت.~ بي نهايت لجن بي نهايت فرشته... سرمايه هر دلي.~ حرف هايي است كه براي نگفتن دارد آنجا كه عشق فرمان مي دهد.~ محال سر تسليم فرود مي آورد

مناجات ودعا

دعا بايد هم چون سخن گفتن طفلي باشد • با پدرش هر چه گستاخانه تر و همچون يك طلبكار مصرانهتر دعا بشود به اجابت نزديكتر است. اگر نيايش با شدت و تداوم و اخلاص همراه باشد • هر چه ا بخواهد به دست مي آورد و هر دري را بكوبد گشوده مي شود خدايا • خودخواهي را چنان در من بكش يا چنان بركش تا خودخواهي ديگران را احساس نكنم و از آن در رنج نباشم...

اي نسل اسير وطنم

تو ميداني كه من هرگز به خود نيانديشيده ام تو مي داني و همه مي دانند كه من؛ حياتم،هوايم وهمه خواستن هايم به خاطر تو سرنوشت تو و آزادي تو بوده است تو مي داني و همه مي دانند كه هر گز به خاطر سود خود گامي بر نداشته ام تو مي داني و همه مي دانند كه نه ترسويم و نه سود جو تو مي داني و همه مي دانند كه من سراپايم مملو از عشق به تو وآزاديتو سلامت تو بوده است. وهست و خواهد بود. تو مي داني و همه مي دانند كه دلم غرق دوست داشتن تو و ايمان داشتن به تو است. تو ميداني و همه مي دانند كه من خود را فداي تو كرده ام و فداي تو مي كنم كه ايمانم تويي،عشقم تويي،اميدم تويي،و معني حياتم تويي تو ميداني و همه ميدانند كه زندگي از تحميل لبخندي بر لبان من از اوردن برق اميدي در نگاه من از برانگيختن موج شعفي در دل من عاجز است. تو مي داني و همه مي دانند شكنجه ديدن به خاطر تو زندان كشيدن براي تو و رنج بردن به پاي تو تنها لذت بزرگ من است. از شادي توست كه من در دل مي حندم از خوشبختي توست كه هواي پاك سعادت را در ريه هايم احساس مي كنم نمي توانم خوب حرف بزنم نيروي شگرفي را كه در زير اين كلمات ساده و جمله هاي ضعيف و افتاده،پنهان كرده ام. درياب درياب من تورا دوست دارم همه زندگي ام و همه روزها وهمه شب هاي زندگي ام هر لحظه از زندگي ام براي اين دوستي شهادت مي دهند. شاهد بوده اند و شاهد هستند. آزادي تو مذهب من است خوشبختي تو عشق من است آينده تو تنها آرزوي من است و اكنون،تو اي نسل جواني كه از عمق تاريك وپليد روزگار كه من بدان اميدي نداشتم پديدار گشتي و چشم در چشم من دوخته اي چشم هايت را ببند نگاهم مكن من طاقت ديدن آن ها را ندارم. چه بگويم؟ گريستن تنها كار يك ناتوان است و من سخت ناتوانم
انسان
انسان به ميزان برخورد هايي كه در زندگي دارد انسان نيست بلكه درست به اندازه نيازهايي كه در خويش احساس مي كند انسان است سطح عالي و درجه كمال انساني را با درجه متعالي و كمال نياز هايي كه دارد و كمبود هايي كه احساس مي كند،دقيقا مي توان اندازه گيري كرد يعني؛ هر كس به ميزاني انسان تر است، كه نياز هاي كامل تر و متعالي تر دارد آدم هاي اندك،نياز هاي اندك دارند و انسان هاي بزرگ نياز هاي بزرگ

ابتداي صفحه